بارها شنیدهایم که مخالفان مکتب اهل البیت علیهم السلام «تقیه» را نفاق و دورویی خوانده و به شیعیان خرده گرفتهاند.
اما جالب است که بزرگان اهل تسنن نقل کردهاند که عمر بن خطاب از معاویه بن أبی سفیان هم تقیه میکرد!!!
بارها شنیدهایم که مخالفان مکتب اهل البیت علیهم السلام «تقیه» را نفاق و دورویی خوانده و به شیعیان خرده گرفتهاند.
اما جالب است که بزرگان اهل تسنن نقل کردهاند که پسر عمر بن خطاب از معاویه بن أبی سفیان هم تقیه میکرد!!!
محمد بن إبراهیم ابن الوزیر در کتاب العواصم من القواصم مینویسد:
ما روی عن ابن عمر من الإقرار بالسمع والطاعه لیزید فلا سبیل إلى أنه قاله بعد إحداث یزید مختاراً غیر متَّقٍ، وکیف لا یتَّقی وقد طلب یزیدُ الناس البیعه على أنهم عبیدٌ، وأمر بضرب رقبه من ذکر البیعه على کتاب الله، ولذلک تکلم ابن عمر فی ذلک بعدما زالت التَّقیَّهُ، فروى عنه البخاری أن رجلاً سأله عن دم البَعُوض، فسأله: ممن أنت؟ فقال: من أهل العراق، فقال ابن عمر: انظروا إلى هذا یسألنی عن دم البعوض، وقد قتلوا ابن النبی – صلى الله علیه وسلم -، وقد سمعت النبی – صلى الله علیه وسلم – یقول: ” هما ریحانتای فی الدنیا ” وفی روایه: ” ریحانتی “.
قال ابن دحیه: تفرَّد بإخراجه البخاری من طریقین فی کتابین: فی کتاب المناقب وفی کتاب الأدب.
وفی هذا أعظمُ دلاله لابن عمر أنه معتقدٌ لاعتقاد کل مسلمٍ فی تقبیح ما جرى إلى الحسین علیه السلام وأصحابه، وإن اتَّقى فی بعض الأحوال کما اتَّقى عمارُ بن یاسر من المشرکین، فقال بکلمه الکفر وقلبه مطمئنٌّ بالإیمان ، بل لقد خرَّج البخاری عن ابن عمر أنه ترک الصدع بالحق تقیَّهً فی أیام معاویه، دع عنک أیام یزید
آن چه از پسر عمر نقل شده که او به اطاعت و گوش به فرمان بودن از یزید سفارش میکرد، به این معنا نیست که این قضیه از روی اختیار و بدون تقیه و بعد از بدعتگذاریهای یزید بوده است. چگونه تقیه نکند؛ در حالی که یزید از مردم بیعت میگرفت که همگی عبد او باشند و دستور میداد که هر کس سخن از بیعت بر اساس کتاب خدا بگوید، گردنش را بزنند.
به همین دلیل ، پسر عمر بعد از پایان دوران تقیه به سخن آمد. بخاری نقل کرده: مردی از او در باره خون پشه سؤال کرد. ابن عمر پرسید: از کدام مردم هستی؟ گفت: از عراقم. ابن عمر گفت:نگاه کنید که او از من در باره خون پشه سؤال میکند؛ در حالی که پسر رسول خدا صلی الله علیه وآله را کشتهاند. از رسول خدا صلی الله علیه وآله شنیدم که میفرمود: آن دو (حسنین علیهم السلام) دو گل خوشبوی من هستند.
این بزرگترین دلیل است که پسر عمر، همانند سایر مسلمانان بر این باور بوده که آن چه بر حسین علیه السلام گذشته، باید تقبیح شود. اگر چه او در بعضی از موارد تقیه میکرد؛ همانطوری که عمار بن یاسر از مشرکان تقیه میکرد، سخن کفرآمیز به زبان میآورد؛ اما قلب او سرشار از ایمان بود.
بلکه بخاری ا ابن عمر نقل کرده که او در دوران معاویه هم تقیه و از اظهار حق خودداری میکرد؛ چه برسه به زمان یزید.
العواصم والقواصم فی الذب عن سنه أبی القاسم ، ج۸، ص۱۳۷.
از ابن الوزیز باید پرسید:
عمار بن یاسر ، از مشرکان تقیه میکرد، آیا معاویه و یزید هم مشرک بودند که تقیه از آنها هم جایز باشد؟
اگر تقیه از مسلمانان مشروع است، چرا شما و هفمکرانتان به شیعیان ایراد میگیرید و «تقیه» را «نفاق» میدانید؟